سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بزرگى آفریننده در اندیشه‏ات ، آفریده را خرد مى‏نمایاند در دیده‏ات . [نهج البلاغه]
 
شنبه 89 آذر 6 , ساعت 4:58 عصر

بگو از نارفیقان چون بنالم

از آن شامی که سر در چاه کردی مرا از درد خویش آگاه کردی

طنین ناله در افلاک افتاد   * تمام آسمان بر خاک افتاد

 پر و بال تو ((زهرا)) را شکستند

تو را با ریسمان فتنه   بستند
 
کدامین شب از آن شب تیره تر بود

که زهرا حایل دیوار و در   بود
 
زمان بر سینه خود سنگ می کوفت

زمین از داغ زهرا شعله ور   بود
 
تو می دیدی ولی لب بسته بودی

که آیین محمد در خطر بود؟

ندانستم که در چشم حقیقت

کدامین مصلحت مد نظر بود
 
گلویت   استخوانی آتشین داشت

که فریادت فقط در چشم تر بود؟

پس از زهرا علی بی همزبان شد

اسیر امتی نامهربان شد

علی تنهاست در یک قوم گمراه

   زبانش را که می فهمد به جز چاه

پس از او کیسه نان و رطب کو

   صدای ناله های نیمه شب کو
 
خدایا   کاش آن شب بی سحر بود

که تیغ ابن ملجم شعله ور بود  
  ...



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

 
 
log